ساراسارا، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 6 روز سن داره

سارا کوچولوی مامان و بابا

پدرانه

1391/10/10 16:18
نویسنده : بابای سارا
123 بازدید
اشتراک گذاری

توی همه وبلاگها همیشه دل نوشته های مادرانه می دیدم ، اما این بار من میخوام برای دختر عزیزتر از جانم بنویسم.به قول مادرجون که همیشه میگن بچه مثل بادوم و نوه مثل مغز بادوم می مونه ، آره مغز بادوم برای تو میخام بنویسم.میخام از عشق سرشارم برات بنویسم و از اون حس و حالی که از همون لحظه اول بهم دادی.

                                    niniweblog.com

آره همون عصر شنبه ای که توی بیمارستان ، جلوی در اتاق زایمان دیدمت . جوجه کوچولو تپلی که روی سرش یه دسته موی سیاه سیاه بود و چشماش از شدت تپلی لپاش به شکل یه خط در اومده بود.یه جوجه تپلی مپل سرخ و سفید.اون روز وقتی دیدمت واقعا و به معنای واقعی کلمه "در پوست خودم نمی گنجیدم"

یه حس خاصی بود که تا به اون لحظه هیچ وقت نداشتم ، خوشحالی اون لحظه رو هیچ وقت و برای هیچ جیزی تجزبه نکرده بودم . شاید برای اینکه دو سه ماه قبل از به دنیا اومدنت خیلی اذیتمون کرده بودی و کلی نگرانت بودیم و حالا سر و مر و گنده و سالم می دیدمت ای قدر خوشحال بودم و واقعا نمی دونستم چطور باید خدا رو شکر کنم.آخه دو سه ماه اخر کارمون این بود که هفته ای دو بار بریم بیمارستان و سونوگرافی وNST (نوار قلب جنین) انجام می دادیم تا از سلامت تو مطمئن بشیم ، تازه مامان طفلی ات هم بیست روزی بیمارستان بستری بود.فقط به خاطر تو.

kawaii heart garlandkawaii heart garlandkawaii heart garlandkawaii heart garlandkawaii heart garlandkawaii heart garland

خلاصه احساس خاصی بود که از همون لحظه اول دیدن تو بهم دست داد و عشقی که از همون لحظه اول نسبت بهت پیدا کردم  و تا به امروز که به ازای هر روز صدها و بلکه هزاران برابر شده.

نمی دونم چطور باید این حس رو به زبون بیارم ، گرچه دوستت دارم واقعا کلام نا چیزی برای بیان این احساسه ولی واقعا نمی تونم چیز دیگه ای بگم.

 

                                                  niniweblog.com

            

دیگه اینکه همیشه و درهمه حال از خدای بزرگ برات سلامتی و سعادت و عاقبت به خیری و خوشبختی و موفقیت در تمام مراحل زندگی رو میخام.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)