ساراسارا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 23 روز سن داره

سارا کوچولوی مامان و بابا

سارای 2 سالو 9 ماهه

سارای عزیزم توی این سن خیلی تغییر کردی. خیلی مستقل تر شدی و دوست داری همه کارهات رو خودت انجام بدی . شیرین تر هم شدی و البته گاهی اوقات خود شیرینی هم میکنی ، مثلا تا من روی کاناپه دراز میکشم بدو بدو یه کوسن بر میداری میای کنارم و میگی" بابا ، بذار زیر سرت" یا میای بغلم و میگی "بابا ، بگلم کن ،دلم تنگ شده" برخی از واژگان مخصوص سارا: بونیسم   ------>   بنویسم بگلم کن ------->  بغلم کن نباشی   ------->   نقاشی کابیتن    ------->   کابینت  طالابی  ------->   طالبی ناحارت   -----...
8 ارديبهشت 1393

صبح جمعه در باغ وحش پارک ارم

                                             صبح دیروز که جمعه بود ، برای اولین بار سارا رو بردیم باغ وحش. باغ وحش پارک ارم ،که من رو برد به حال و هوای کودکی که عاشق حیوانات بودم و بابام هر از گاهی من رو می اورد همین باغ وحش . باغ وحش هنوز همونطور بود و فقط چندتا حیوان جدید به حیوانات قبلی اضافه شده بود مثل پلنگ ، فیل و لاما(نوعی شتر بدون کوهان که در آمریکای جنوبی زندگی میکنه). بعد از خرید بلیط وارد باغ وحش شدیم و س...
28 مهر 1392

سلام به دخمل طلا

 سلام به دخمل طلا عزیزم با ورود به سه سالگی خیلی بزرگتر و خانوم تر شدی. رفتارت خیلی خانمانه شده .یکی از شالهای مامان رو سر میکنی و میای کنار من میشینی و در کمال جدیت شروع میکنی به صحبت کردن ، البته بیشتر قسمتای حرفات به زبون خودته و جالب اینه که حتما باید جوابت رو هم بدم و اگه چیزی نگم ، میگی حرف بزن . راستی مدتها ست که دیگه با پوشک خداحافظی کردی . و فقط چند روز اول اون هم چند بار گلهای قالی رو کمی آبیاری کردی . حالا هم که هر وقت کاری داشته باشی بدو بدو میری دستشویی ، حتی شبها هم اگه دستشویی داشته باشی از خواب بیدار میشی و میری دستشویی. یه چیزی رو برمیداری و میگی این مال منه . نمیدم  . به شدت ...
23 مهر 1392

آخرین روزهای 25 ماهگی

سلام عزیز جونی الانه که در آخرین روزهای اولین ماه از 3سالگی هستی خیلی به نظرم بزرگتر میای. مخصوصا از وقتی که دیگه پوشک نمی پوشی و به دستشوئی میری. عاشق لاک زدن ناخن هات هستی ، یکی از شالهای مامان رو سرت میکنی ، کیفت رو بر میداری و جلوی آینه بازی میکنی و خودت و مخصوصا لاک ناخن هات رو برانداز میکنی. هر کاری که ما میکنیم یا هر حرفی که میزنیم رو تقلید میکنی. تند تند سلام میکنی و قربون صدقه ما میری . تمام لغات رو بلدی و جملات کوتاه میگی . این هم چند تا از لغات و جملاتی که با مزه میگی : بیا بلغ  :  بغلم کن اخ هن  :  اخم کن ناچ      :  لاک عبق    : عقب وای...
24 شهريور 1392

اولین روزهای 3 سالگی

سارای عزیزم با ورود به سه سالگی کلی تغییر کردی ،خیلی استقلال طلب شدی ، دوست داری هر کاری رو خودت انجام بدی. خودت غذا بخوری ، لباسهات رو خودت انتخاب کنی، از پله ها خودت بالا و پائین بری و ... لغات و کلمات زیادی رو هم تلفظ میکنی و هر چه رو هم که نمیدونی با یکبار شنیدن یاد میگیری. پوشک هم که دیگه نمی پوشی و هر بار که لازم باشه خودت بدو بدو می ری به سمت دستشوئی  یا به قول خودت دشودی. توی پارک که هستی خیلی خوشحالی ، دوست داری با بچه های دیگه دوست بشی و بازی کنی از پله های سرسره( شرشربابازی ) خودت بدون کمک بالا میری . چند تا شعر دست و پا شکسته هم میخونی مثل این شعر: حسنی میای ببازی    &nb...
10 شهريور 1392

یک سال و ده ماهگی

بیست و دوم این ماه (یعنی ٣ روز پیش) یک ماه دیگه رو هم به سلامتی گذروندی و وارد بیست و دومین ماه زندگی قشنگت شدی . زیبا روی من ؛ 22 ماهگیت مبارک... این روزها شیرینتر از هر قند و عسلی برای ما.... همیشه همینجور شیرین و گوارا بمان برایمان... توی این روزهای بهاری دختر سرزنده و شاداب من رو به بالندگی پیش میره و هر روز به نظر بزرگتر از دیروز میشه. حس استقلال طلبی در تو هر روز و هر روز بیشتر میشه . کلمات و جملات جدیدت به شرح زیره : پتوت ---  پتو دوت ---  توت جیدوت ---  گردو ماشالا ---  ماشاء اله حزون ---  حلزون خووش ---  خرگوش مچول ---  شکلات (البته قبلا میگفت شوپولو) سیب خودم ---&...
4 شهريور 1392

پوشک ممنوع!!!!

امروز سومین روزی است که سارا دیگه پوشک نمی پوشه!!! و با کمک مامانش میره دستشوئی ، البته ناگفته نمونه که چند باری هم گلهای قالی رو آبیاری کرده. دیشب خودش یه دفعه گفت بدو بدو و رفت سمت دستشوئی ، مثل اینکه دیگه داره راه می افته. دیگه یواش یواش باید با پوشک و زیرانداز و اینا خداحافظی کنه  
4 شهريور 1392

یک سال و نه ماهگی

٢٢اردیبهشت (پری روز) پرنسس کوچولوی من یک ماه دیگه از عمر قشنگش رو گذروند و یک سال و نه ماهش شد . با گذشت حتی یک ماه هم کلی تغییر در سارا ایجاد میشه مخصوصا حالا که دیگه شیر مادر هم نمی خوره خیلی بزرگتر شده ، شبها خیلی راحت میخوابه بدون اینکه بیدار بشه ، اشتها و غذا خوردنش خیلی بهتر شده ، حرف زندش هم همینطور ، تقریبا تمام کلمات و حرفها رو میگه و تکرار میکنه.خوش اخلاق تر هم شده. عاشق حمام رفتنه . برون رفتن و گردش و پارک رفتن و تاپ بازی رو در هر حالی دوست داره ، امان از اون روزی که تاب سوار شه ، دیگه پائین نمیاد.  توی پارک خیلی دوست داره با بچه های هم سن و سالش بازی کنه با دختر خاله اش تینا هم که ٨ ماه از سارا بزرگتره خوب ...
6 خرداد 1392

سارا دیگه شیر نمی خوره..

سارا دیگه به طور کلی شیر رو گذاشته کنار و دیگه حتی سراغش رو هم نمیگیره این فرایند تقریبا ٥روز طول کشید. حالا دیگه به جای شیر مادر شیر پاستوریزه میخوره و خیلی هم ازش استقبال میکنه بطوریکه بعضی وقتا که شیر نداریم مجبورم میکنه که برم و براش شیر بخرم. 
24 ارديبهشت 1392
1