ساراسارا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 27 روز سن داره

سارا کوچولوی مامان و بابا

روز دوم

جوجه قشنگم دومین روز ترک شیر رو خیلی بهتر و با بهونه گیری کمتری سپری کردی. باورم نمیشه ولی از ساعت ١١صبح تا ساعت ٥/١٢شب که خوابیدی شیر نخوردی اگه همینطور پیش بری تا اخر هفته موفق میشی
7 ارديبهشت 1392

20 ماهگی

سارای عزیزم چند روزیه که وارد 20 ماهگی شدی(22فروردین) تازگی یاد گرفتی قهر میکنی ، وقتی ناراحت میشی به شکم  روی زمین دراز میکشی و لبهاتو ور میچینی و تو همون حال میمونی تا بیایم سراغت ، بعضی وقتا هم تو همون حال خوابت مبره. بعضی شبا که خیلی خوابت میاد خودت دراز میکشی و می خوابی. عاشق پارک رفتنی. توی پارک دوست داری راه بری و بدوی کسی هم باهات کاری نداشته باشه و دستت روهم نگیره ،  وقتی رو سرسره ، سر میخوری خیلی هیجان زده میشی از تاب هم که اصلا پائین نمیای. کتاب رو خیلی  دوست داری کتاب هات رو میاری تا برات بخونم اینقدر خوندم که دیگه حفظ شدم ، برات از بر میخونم. جدیدا یاد گرفتی یه بالش میذاری روی پات بعد عروسکت رو میذار...
2 ارديبهشت 1392

سارا در ساری

 سارای عزیزم سلام هفتم مهر ماه بود که با خاله و دایی رفتیم ساری.   سفر خوبی بود ما تو خزر اباد اقامت داشتیم یعنی دقیقا چسبیده به دریا ، برای اب بازی رفتیم دریا ولی شما زیاد خوشت نیومد. چند باری هم رفتیم توی شهر ساری ، شهر بدی نبود از شانس خوبمون با اینکه اوایل پائیز بود هوا هم ، افتابی بود. در مسیر برگشت به بابل هم سری زدیم و نهارمون رو توی یکی از پارکهای اونجا خوردیم و بعداز ظهر به سمت تهران به راه افتادیم. ١٥/٧/٩١  ...
1 ارديبهشت 1392

تمام خیال من

سلام سلام سلام "بی خیال است ، خیلی بی خیال ، آنکس که تمام خیال من است" سارا بعد از واکسن ١٨ ماهگی چند شب بی قراری میکرد ، دست چپش هم خیلی درد می کرد اما خدا رو شکر الان حالش بهتر شده و شبها هم نسبتا بهتر می خوابه.و روزها هم در کمال بی خیالی و اسودگی و فارغ از هر فکر و خیال سرگرم بازی و شیطنت است. چند وقتیه خیلی شیطون و فعال شده . توی جمع هم نسبت به قبل راحت تره. وقتی بیرون میریم خودش باید راه بره و کسی حق نداره دستش رو بگیره . دور و اطراف رو سیاحت میکنه و تند تند راه میره. واژگان جدید سارا : تاتا (چاچا یعنی چای) مایی (ماهی) منین (متین)  بیا            &nbs...
19 فروردين 1392

اخرین پست سال 91

سلام به دخمل گلم عزیزم این روزها سرم خیلی شلوغه و کمتر وقت کردم برات مطلب جدید بذارم.یه قول یکی از دوستان اگر این روزهای اخر سال شبانه روز ٢٦ ساعت هم میشد بازم ادم وقت کم میاورد. بگذریم ، سارا جدیدا هرچی رو که میگیم تکرار میکنه البته یه کم دست و پا شکسته. براش یه سارافون خوشگل هم خریدیم که تو عید بپوشه این هم عکسش.  
18 فروردين 1392

پیشرفت های 16 ماهگی

امروز بالاخره وقت کردم تا بشینم و در باره ١٦ ماهگی عزیزتر از جانم ، دخمل خوشگلم ، سارای مهربونم بنویسم.  الان که سارا در اواخر ماهگی است معنی اکثر کلمات و اسم اشیا رو می دونه و هرچیزی رو که بهش میگیم متوجه میشه هرچیزی رو که بگیم دقیقا میره سراغ همون و اون رو میاره.خیلی حرف گوش کنه هرچی بهش میگم گوش میکنه هر چی رو میگم بده ،میده . الهی که قربونش برم من.                 اعضای بدنش رو هم میشناسه و هر کدوم رو که نام می بریم نشون میده. ٤ تا دندون هم در اورده ، یه دونه جلو و پائین ، سه تا هم دندان اسیاب. کلمات جدیدی هم میگه ، مثل : ne ne (نی نی)...
8 اسفند 1391

17ماهگی

چند روزیه سارا یادگرفته دور خودش بچرخه ، این کار رو اونقدر انجام میده که سرش گیج میره و می افته روی زمین . بعد هم که بلند میشه ، تلو تلو میخوره و بازم می افته زمین .  تازگی یاد گرفته میره روی میز ، میره روی تخت و بعد از دراور خودش رو میکشه بالا و میره روش. وقتی از یه چیزی شاکی میشه ایا یه چیزی رو میخواهد ولی بهش توجه نمی کنیم دستاشو مشت میکنه و با عصبانیت لبهاش رو روی هم فشار میده. توی جمع با بچه ها قاطی میشه و باهاشون بازی میکنه ، ‌مخصوصا تو جمعنای کوچیکتر. دندوناش هم به خاطر خوردن قطره آهن سیاه شده. کلمات جدید : تاتا (چاچا - چای) ، اتا،ota (افتاد)     ...
8 اسفند 1391

واکسن 18ماهگی

امروز ١٨ماهگی سارا تموم شد و اول صبح با مامانش بردیمش مرکز بهداشتی برای کنترل قد و وزن و تزریق واکسن.(سه گانه - فلج اطفال - MMR) وزن 12 کیلو و قد85 سانتی متر صبح که داشتیم میرفتیم خیلی خوشحال بود که داریم میریم بیرون . اما موقع برگشتن شاکی بود ، اخم کرده بود و اصلا به ما نگاه نمیکرد (اخه قربونت برم تزریق واکسن گرچه درد داره اما برای سلامتی خودت لازمه عزیزم) کلمات جدیدی هم که میگه: بادا(بالا)یعنی منو بلند کن با عروسکهایی که از سقف اویزان شده بازی کنم. دادا(چاچا) یعنی چای راستی این هم چند تا عکس از ١٨ ماهگی سارا سارا و دوستان عروسکی: سارا با کلاه و شال محبوبش: سارا در خواب ناز: ...
8 اسفند 1391

به این دنیا خوش اومدی عزیزم

 یکی بود یکی نبود ، غیر ازخدای مهربون هیچکس نبود .توی یه خونه نقلی یه مامان و بابا بودن که  زندگی خوبی داشتن ، فقط یه چیز کم داشتن تا احساس خوشبختی شون کامل بشه و اون یه سارای کوچولوی خوشگل بود ، که خدا لطف کرد و سارا شنبه ساعت۱۹:۳۰ - ۲۲ مرداد ۱۳۹۰مصادف با ۱۲ رمضان ۱۴۳۲- ۱۳ اگوست ۲۰۱۱به دنیا اومد.  البته این جوجه یه کم عجله داشت و ۱۰ روز زودتر به دنیا اومد اخه میدونست که ما خیلی خوشحال میشیم و بی صبرانه منتظر دیدنش هستیم. یه جوجه که٣٦٠٠ گرم وزن و ٤٨ سانتی متر قد داشت و دور سرش ٣٥ سانتی متر ، دور سینه ٣٤ سانتی متر و دور بازوش ١١ سانتی متر بود.  و اپگار (معیار ...
1 اسفند 1391